«تزکیه» و «دعوت» دو کلید گشایش دروازهی تغییر بر روی جوامع بشری به شمار میروند. همانطور که خداوند متعال در دو آیه بصورت جداگانه به این دو امر مهم اشاره کرده است. چنانچه درمورد دعوت میفرماید: یا أیُّها النَّبی إنّا أرسلناک شاهداً و مبشِّراً و نذیراً و داعِیاً الی اللهِ بِإذنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیراً [احزاب/45الی 46] ترجمه:" ای پیامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک" و درباره ی « تزکیه» نیز میفرماید:" هُوَ الَّذِی بَعَثَ فی الأُمِّیِینَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلّمهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ إن کانُوا مِن قَبلُ لَفِی ضَلالٍ مبینٍ ترجمه:" اوست آنکس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب حکمت بدیشان بیاموزد و[ آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. [جمعه/2].
در پرتو آیات یاد شده میتوان گفت که« تزکیه»، مرحلهای است که باید قبل از« تعلیم» طی شود. اگر دل را چون زمینی بایر متصور شویم، تزکیه برای آن به مثابهی شخم زدن است تا هموار گردد و بذر« تعلیم» بر آن افشانده شود و ر شد و نمو یابد. حکمت و خواست خداوند بر این بوده است که انسانها خود در تکاپوی تغییر و دگرگونی و در پی بهتر بودن و تبعیت از اوامر پروردگارشان باشند. در غیر اینصورت جایگزین کردن نسل فرمانبردار و نیکوتری در هر مقطع زمانی، از میسورترین کارها نزد خداست. همانگونه که قرآن سرگذشت اقوام و اجیال گذشته و چگونگی برچیده شدنشان از دفتر روزگار را به تفصیل بیان کرده است.
از آنجا که ختم نبوّت، با بعثت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و سلم) رقم خورد، خداوند به امت وی فرصت و قدرتی مبذول داشته که با اتخاذ اسباب و مسببات و به تناسب ظرفیت، استعداد و درک و شعور خویش و درخورِ شرایط زمانی و مکانی، در تغییر و تحولات زندگانی خود ایفای نقش نماید.
عمل در حوزهی« تزکیه» و« دعوت» پیش از آنکه بخشی از وظایف سازمانی باشد، یک وظیفهی مهم دینی و اسلامی است و چنین نیست که تنها در چارچوب فعالیت تشکیلاتی، افراد مکلف به انجام آن باشند. بلکه صرف مسلمان و حتی انسان بودن، حس نیاز به انقلاب و دگرگونی را در فرد برمیانگیزد. بنابراین هیچ جریان یا جماعتی اجازه ندارد فعالیت در حوزهی« تزکیه و دعوت» را خاصِ خود بداند و دیگران را از آن محروم و بری بخواند. هیچیک از این تشکلات مجاز نیست خود را بدیل و پیشرو سایرین معرفی نماید و حق را تنها در قبضه و تملک خویش ببیند. حقیقت آنست که این وظایف را مجموعهی جریانات و جماعتهای اسلامیباید عهدهدار شوند و در قبال آن احساس مسئولیت کنند.
تفاوت در تفکرات و متد این جریانات، امری سرشتی و بلامانع است. به تبع اختلاف در تفکر و اندیشهها، نمودهای رفتاری و عملکردی آنان نیز متفاوت از هم خواهد بود. مشابه چنین تفاوت آرایی در ساختار یک خانوادهی کوچک نیز قابل مشاهده است. چنانچه ممکن است هر یک از فرزندان جهت تأمین معیشت خانواده، روشی خاص را برای کسب درآمد بهتر و مؤثرتر از دیگری تشخیص دهند و به انجام آن اقدام کنند. بنابراین بدیهی است که جهانی بدین وسعت، هرگونه اندیشهای را در خود جای دهد و اعتراف به جریانات حامل چنین اندیشههایی و به رسمیت شناختن آنها، توقعی غیرمنصفانه به نظر نمیرسد.
همهی جریانات اسلامیدر سرلوحه قرار دادن قرآن و سنت پیامبر( صلی الله علیه و سلم) مشترکند و آرمانشان استحکام ارتباطِ میان خدا و بندگانش است. همهی آنان تلاش میکنند مردم را از سردرگمیو غفلت برهانند و نوید آیندهای روشن و عطیهی رستگاری و سعادت بخشند. ولی به سبب اختلاف در راهکارها، بدیهی است که هر یک به جنبه یا جوانبی اعم از تربیت، جهاد، فعالیت های سیاسی و...، اهتمام، تمرکز و انرژی بیشتری اختصاص دهد.
چنین عملکردهایی را باید مثبت و مؤثر قلمداد کرد و با دیدهی نیک اندیشی بدانها نگریست. به طور مثال چنانچه در اندیشهی یک حرکت اسلامی، دعوت و تربیت پر رنگتر از ابعاد جهاد و مشارکتهای سیاسی و نسبت بدانها در اولویت باشد، انتظار چنین ترتیبی در اولویتبندی سایر تنظیمها، توقعی باطل و مردود است. صواب آنست که تمام جنبشهای اسلامیمکمل و جبران کنندهی نواقص یکدیگر باشند.
کثرت گرایی بین جریانات اسلامی را باید پدیدهای مثبت تلقی کرد. همانگونه که منحصر کردن رنگها در دو رنگ سیاه و سفید، فرضیهای ناپذیرفتنی است، بدسگال انگاشتن هرآنکه با یکی از جریانات اسلامیهم فکر و ایده نباشد نیز، امری ناروا و دور از منطق است. در بازهی سیاه و سفید، رنگهای بیشماری وجود دارند و نه او سفیدی خالص است و نه مخالفان وی سیاهی مطلقاند. نه کلِ راستی در تصرف اوست و نه تمامِ کژی از آنِ مخالفان وی. به محض قبول افتادن این قضیه، امر دیگری ثابت و مبرهن میشود و آن اینکه: چنین جریانات مخالف و غیر هم سویی ممکن است در بسیاری از مواضع برتر از وی نیز باشند.
منطقهای که در آن زندگی میکنیم، در مقیاس کوچکتر از جهان اطراف، بستر افکار و آرای گوناگونی است که در قالب جریانات و جماعت هایی حتی خارج از حوزهی فعالیتهای دینی و مذهبی، مشغول به کار و فعالیتند. این نیز امری طبیعی و خوشایند است. چرا که در پهنهای بدین وسعت، هیچیک عرصه را بر دیگری تنگ نکرده یا بر منصب و مسند وی ننشسته و او را از حق آزادی اندیشه و ابراز وجود محروم نساخته است. چه اینکه رخ داد عکسِ چنین تعاملاتی در نتیجهی تقابل اندیشهها، واضحاً محکوم و ناپسند است.
احترام به ارزشها و مبادی اندیشهی آحاد بشریت، از اصول اولیهی انسانیت و پایمال کردن و هتک آنها، نقض و نفی انسانیت است. بسیار شنیده و گفتهایم که کشورهای غربی در رعایت حقوق و ارزشها، از آدمیپا فراتر نهادهاند و به جانوران هم بهای شایانی میدهند. گرچه امروزه میبینیم با اعمالی چون حک کردن نام پیامبر عالیقدر اسلام( صلی الله علیه و سلم) زیر کفشها[ 2] اعتقادات، عواطف و احساسات حدأقل یک میلیارد و سیصد میلیون مسلمان را در سراسر جهان نادیده میگیرند.
مقصود از ذکر این نمونه یادآوری این نکته است که در چنین اوضاع خطیری که تن اسلام آماج ناوک اتهام و بدنامیاست، نه وقت آن است که در داخل به جان هم افتیم و در برآوردن آمال شوم معاندان و بدخواهان، گوی سبقت از یکدیگر برباییم. میبایست این تهدیدهای جدی و خانمان سوز را دریافت و برای براندازیشان اندیشه افکند. به همین سبب، ابراز اشتراکات و اهتمام همگانی بدان، نیاز روز مسلمانان است. در این راستا، موارد مهمیرا تحت عنوان «مبانی پروژهی تزکیه و دعوت»، که برنامهای مشترک میان جماعتهای اسلامیاست، در ادامه شرح میدهیم.
ادامه دارد
نظرات